۱۳۹۲ تیر ۱۳, پنجشنبه

انرژی روانی و تاثیر آن در محیط کار

حتما به این حالت برخورد کرده اید :
در ساعات اولیه روز ، هنگام کارت زدن ، کارکنان با خوش و بش و با دقت و سعی تمام در ارائه دادن چهره ای بشاش و پر روحیه از خود به محیط کار وارد می شوند .
بتدریج در طی روز بر سر مسائل بی اهمیت با یکدیگر ابتدا گفتگوی کش دار و بتدریج مجادله و کشمکش پیدا کرده و در ساعات پایانی روز ، در بعضی موارد ، حتی کار به درگیری فیزیکی و دشنام دادن هم می رسد !؟ .
هنگام خروج از محیط کار ، با کسانی روبرو هستیم که حتی قادر به حفظ ظاهر و پنهان کردن تنفر و خشم خویش از یکدیگر نیستند .
 ......
در کشور ما ، بدلایلی ، اقتصاد روانی و اداره کردن انرژی روانی در تمام ساعات کار نقش مهمی در رسیدن به همکاری و هماهنگی لازم برای رسیدن به  اهداف سازمان ایفا می کند .
از آنجایی که وانمود کردن (باز بدلایلی !) اساس و رکن رفتار اجتماعی ما را تشکیل می دهد و البته وانمود کردن و اجرای رفتار تصنعی (همانند اجرای یک صحنه از تئاتر یا فیلم ) ، انرژی روانی بیشتری به مصرف می رساند ، بنابراین : 
مدیریت انرژی روانی سهم عمده ای در مدیریت سازمان خواهد داشت .
شاید یکی از مهم ترین دلایل بالا بودن بهره وری و ساعات کار واقعی بخش خصوصی نسبت به بخش دولتی ، همین باشد .
یعنی در بخش خصوصی ، کارکنان ، کمتر ملزم به مراعات رفتار تصنعی و وانمود کردن می باشند ، بنابراین بیشتر انرژی روانی آن ها می تواند در پیش برد کارها به مصرف برسد .
به عنوان مثال بر زبان آوردن اصطلاحات کوچه بازاری و کلمات رکیک توسط خانم ها یا خالی شدن حرکات شان از ظرافت و نرمی (مانند نشستن و برخاستن سریع و ... ) در فرهنگ ما مذموم و نکوهیده می باشد و نگاه داشتن این "باید و نبایدها"  در ذهن ، باعث فرسایش انرژی روانی آنها در طول روز می گردد .
روشن است ، زمانی که نیاز به تمرکز بیشتری برای حل مسئله می باشد ، این قسمت از انرژی روانی آنها مصروف نگاه داشتن حالت و قالبی می گردد که محیط از جنس زن انتظار دارد .
درست ، مانند انرژی و ولتاژ یک باطری ساعت دیجیتال که همواره مقداری از آن به مصرف روشن ماندن و نگاه داشتن زمان روی فیبر حافظه می گردد .
البته این بدان معنا نیست که بهتر است کارکنان هیچ گونه قیودی را در درازای ساعات کاری احساس نکنند ! .
بلکه در برنامه ریزی و تخصیص وظایف ، تعیین موعد های مختلف برای انجام امور و تشکیل جلسات و ... بهتر است این پارامترها لحاظ گردد .
تصور می کنم مطالب این یادداشت که خلاصه تجربیات خودم در محیط های کاری دولتی و خصوصی است بی ارتباط با مباحثی که تحت عنوان هوش هیجانی مطرح می گردد نباشد .
در واقع هوش هیجانی ، به توانایی مدیریت و اداره کردن انرژی روانی خود و همکاران در جهت اهداف سازمان اطلاق می گردد .  

هیچ نظری موجود نیست: